دوستان عزیز نیت من از ایجاد این وبلاگ نوشتن گوشه ای از دغدغه ی روزمره ما جوانهاست جایی برای زدن حرفهایمان بی آنکه از گفتنش هراس یا نگرانی خاصی داشته باشیم
اعتماد به نفس بعضی هارو اگه خر داشت آلان سلطان جنگل بود............! . دیگــَـ ر احتیــ ـاط لازم نیستــــــــ ــــ ـ . گاهی اینقدر به خدا ایمان داشته باش که اگه بردت لبه ی پرتگاهی بدون یا از پشت تو را نگه می دارد یا پرواز کردن را به تو یاد می دهد.!! وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است. روی هر پله که باشی خدا یه پله از تو بالاتره خیلی وقتها خیلی حرفها تو این سینه صاب مرده داری حرفایی که هیچ گوش شنوایی براش نداری این حرفها عین یه توده میمونه که داره خفه ات میکنه میخوام فریاد بزنم گوشهاتون رو بگیرید آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ آ آ آ آ آ... *محبوبه* بغض، بزرگترین نوع اعتراض در برابر آدم هاست… اگر بشکند دیگر اعتراض نیست التماس است!
وقتی خواستن ها بوی شهوت می دهند...
""نه نه گریه نمیکنم !""
آنكه دستش را اينقدر محكم گرفته اي ديروز عاشق من بود
تنهايی...!!
خودش را در آغوش دیگری پرت می کند ..
دلم میخواد محکم بغلش کنم بگم لعنتیییییییییییییی من به آغوش تو عادت دارم نه آغوش تنهایییی
کاش همانطور که از شکستن تکه ای شیشه
به روزها اعتماد نکن
خو لامصب چرا به هر کی میرسی میگی:
تو نیمه ی گمشده ی من هستی که دنبالت میگشتم .....
که هر دفعه یکیشو پیدا میکنی !!!!!!
برای کسی که رفتنی است ،
وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد بهم گفت:
جایی که میری مردمی داره که میشکننت،
اما نکنه غصه بخوری،تو تنها نیستی،
تو کوله بارت عشق میذارم که بگذری،
قلب میذارم که جا بدی،
اشک میدم تا همراهیت کنه، و مرگ که بدونی بر میگردی پیش خودم....
بیا
نه روز نه شب ...!
مدتیه سرم متورم شده!! دكترا ميگن توده ای از حرفای نگفته در سر دارم!!!! اگرمي دانستم نگاهت زبان نگاهم را نمي فهمد،هيچ گاه نگاهت نمي کردم
شِکستَــنی ها شِـ کـَــ ســـ تـ ــ
هَرطـــــور راحتیـد حَمل کــُـنید .
مُحکـَــــ ــم باش دِلَـــــــ م .. این دوره آخــــــ ــــ ـر ِ
دست " خـــودم " را می گیرم ، می برم هوا خوری ...
" یــاد " تو هم که همه
جا با من است ...
" تنــهایــی " هم که پا به پایم میدود ...
میبینی ... ؟ وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است
نه به خاطر اینکه خداست
بلکه به خاطر اینکه دستتو بگیره...
” دکتر علی شریعتی ”
وقتی بودن ها طعم نیاز دارند...
وقتی تنهایی ها بی هیچ یادی از یار, با هر کسی پر می شوند...
وقتی نگاه ها ، هرزه به هر سو روانه می شود...
وقتی غریزه ، احساس را پوشش می دهد....
و وقتی انسان بودن آرزویی دست نیافتنی می شود...
نه! دیگر نمی خواهمت ، نه تو را و نه هیچ کس دیگری را ......!!
""چیزی رفته در چشمم!!!""
.
.
.
.
.
""به گمانم یک خاطره است."".
دستانت را خسته نكن
محكم يا آرام ، فردا تو هم
در تخت دیگری غلت می زند ...
اما ، خدا و خودش می داند که .....
... که دارد حواسش را پرت می کند ...
که دارد میان درد عشق غلت می زند ...
دلش را جا گذاشته ...
می داند کجا ، اما نمیشــــــود برود سراغ دلش ...
راضیست به غلت زدن و پرت شدن .. !
بر میگردی و نگاهش میکنی
وقتی دل مرا شکستی ، یکبار بر میگشتی
فقط نیم نگاهی میکردی
روزها به فصل که می رسند رنگ عوض می کنند
با شب بمان
شب گرچه تاریک است
اما همیشه یک رنگ است
مگه نیمه ی گمشده ی تو به چند قسمت مساوی تو جهان تقسیم شده
راه باز کنید ،
ایستادن و منتظر ماندن ابلهانه ترین کار دل است
و برای این دوست داشتنات فکری بکن
جا نمیشود در من!
تنها شمارش نفس هاي تو
عمر من است ... !
قالب جدید وبلاگ بوسه باران دات کام |